دیوونه دوست دارم
عزیزدلم بابایی امروز صبح که خواب بودی رفت سیرجان ماموریت.وقتی از خواب پاشدی گفتی مامان بابا کجاس؟
منم گفتم رفته کرمان .گوشیمو آووردی گفتی به بابا زنگ بزنم بابا که گوشیرو برداشت به بابا گفتی :بابا ترمونی(به کرمان میگی ترمون) بعد به بابا گفتی بابا پسه(پسته) بخر من بخورم باشهههه (قربون باشه گفتنت برم که آخر هر جمله ای یه باشه میگی) بعدشم یه خافظ (خداحافظ)گفتیو قطع کردی دیگه گوشیرو به من ندادی. مهرسا جونم خیلی دوست دارم عزیز مامان الانم که دارم واست مینویسم تو مشغوله بهم ریختن کمدتی مامانی میدونی روزی چند بار من عروسکاتو میچینم دوباره میری چهار پایرو میاری از بالا تا پایین همرو میریزی. ولی وقتی بغلم میکنی دست میندازی دور گردنم میگی مامان دوست دارم همه ی خستگیم در میره.
دیروز رفتی تو cdها فیلم دو خواهرو پیدا کردی گذاشتی داشتی میدیدی منم خوابیده بودم اومدی منو صدا میکنی میگی دیوونه دوست دارم (تو فیلم دیده بودی یاد گرفتی)خیلی ناز میگی عشقم دوست دارم روزی هزار بار بهم بگی دیوونه دوست دارم.